خداوندی که هیچ رهنمونی بر آن نیست  

پست شده توسط democracy

در پاسخ به گفتار علم پاسخ می دهد بنده در پائین حسین م جوابهای داده اند که در پاسخ به آنها مقاله اخیر نوشته شده است .
حسین م :
بسمه تعالی
در بحث علمی عجله روا نیست ، برای اینکه مقصود شما را بفهمم لازم است قدم به قدم سؤال کنم تا شما پاسخ دهید و به مرحله بعد برویم.

درود
با گفتن این نکته که بنده پرسشگر هستم و نه مدعی و در این مدعا شما (در مقام با خدایان) و بی خدایان جوابگو هستید ونه بنده اما این استراتژی جدید شما را هم قبول کرده و در مقابل پرسشهای شما قرار خواهم گرفت .
حسین م :
آنطور که من از سؤال شما فهمیدم میخواستید با طرح یک سؤال تمام باخدایان و بیخدایان تاریخ را به چالش بکشید ، و آن اینکه
نقل قول از خودم توسط ایشان:
شما در مقام پرسشگر چگونه می خواهید پاسخ پرسشی را که درکی از آن ندارید و کلمه خدا را که در آن هیچ مفهوم جهان شمولی که همگان را از تشریح آن اغنا کند برای شما ندارد پاسخ دهید
سؤال این است آیا به طور کلی قطع نظر از مسأله اثبات وجود خدا ، میپذیرید که اساسا بحث از وجود یا عدم شیئ ، منطقا مبتنی بر ادراک چیستی آن شیئ نیست؟

این سوال شما از انجا که دوارزشی است هم می تواند جواب آری و هم می تواند جواب خیر داشته باشد . شروط آن را با آنکه در 3 مقاله اخیر خود به طور مختصر توضیح داده ام که احتمالا شما درست مطالب را نخوانده اید والا این سوال برای شما می توانست رفع شده باشد این است که در ریاضیات و بطور کلی منطق ریاضی ما ابزاری داریم به نام سور .
سور در حالت ریاضی کلاسیک دو نوع است 1- سور عمومی 2-سوروجودی
انواع دیگرسور از انجا که سوال شما دو ارزشی است مورد نظر بنده نیست و همین دو کفایت می کند.

سور وجودی
این سور که لفظ فارسی آن "وجود دارد" یا "هست" یا "دست کم یکی وجود دارد" یا "بعضی" می‌باشد درباره وجود صحبت می‌کند و نماد ریاضی آن " " می‌باشد. این نماد اگر با زمینه گزاره یا با متغیر گزاره نما همراه شود. نمایانگر آن است که زمینه یا جانشینی برای متغیر یافت می‌شود که گزاره برای آن درست است. گزاره سور وجودی زمانی درست است که مجموعه درستی گزاره نما ناتهی باشد و گرنه نادرست خواهد بود. به عنوان مثال: "عددی اول وجود دارد که مضرب 5 است" ، گزاره‌ای با سور وجودی و درست است زیرا مجموعه عددهای اول و مضربهای 5 دارای اشتراک ناتهی ‌{5} اند. گزاره با سور وجودی "عددی اول و مضرب 10 وجود دارد" نادرست است: زیرا اشتراک دو مجموعه عددهای اول و مضرب های 10 تهی است.

سور عمومی
این سور با عبارتها "هر" ، "همه" یا مترادف های آن همراه است و با نماد " " نشان داده می شود. گزاره نمای با سور عمومی یک گزاره است و این گزاره زمانی درست است که مجموعه های شناخت و درستی گزاره نماها با هم برابر باشند و گرنه نادرست است. به عنوان مثال: "هر عدد زوج غیر اول است" گزاره ای با سور عمومی نادرست است زیرا عدد 2 این گزاره را نقض می کند همین طور گزاره "طول هر پاره خط ، عددی حقیقی است" گزاره با سور عمومی درست است. زیرا مجموعه عددهایی که نمایانگر طول های پاره خط هستند با
مجموعه اعداد حقیقی بر ابر هستند.

با عنایت به مطلب بالا سوال شما به صورت گفته شده :
نقل از حسین م :
میپذیرید که اساسا بحث از وجود یا عدم شیئ ، منطقا مبتنی بر ادراک چیستی آن شیئ نیست؟

حامل یک سور عمومی (هرشئی )است که در مرحله اول برخورد ذهن با آن ، فکر را به آن سمت هدایت می کند که بحث از وجود و یا عدم هر شئی منطقا بر ادراک چیستی آن شئی نیست؟

ار این دید و با نگاه سور عمومی بنده به آن جواب بلی می دهم و می گویم اشیاء می توانند چنین باشند اگر و فقط اگر بتوان مدارک و شواهد علمی کافی بر وجود و یا عدم وجود آن شئی را در اختیار گرفت. یعنی مضوعات محمول به سمت شئی دارای بدیهیات و ابزارآلاتی باشند که بدون هیچ شکی ارتباط مستقیم و مبنائی شئی با اثرات شئی و یا مولود شئی را نشان داده و قابل تمیز(بررسی مجدد و اثبات رابطه) باشند . مثل چگونگی فهم کوارکها و یا تشکیل خط از نقطه.
اما در مورد خدا چنین سوری درست نیست و خدا فاقد چنین اگر و فقط اگری است.

از نگاه دیگر جمله شما با انطباق بر سور وجودی تاکید می کند که حداقل یک شئی هست که چنین خاصیتی دارد یعنی بحث از وجود یا عدم شیئ مشخص، منطقا مبتنی بر ادراک چیستی آن شیئ نیست؟
که در نگاه علمی به آن مشخص است که سور وجودی برای این جمله هم درست نیست زیرا با گفتن جواب آری می توان دید که خدا شئی مشخص نیست و جدای از ادراک چیستی آن فهم ارتباطات و اثرات خداوند هم قابل اثبات و ادراک نیست.

پس بنده به شما عرض می کنم استدلال در وضع خدا از گرفتن اوضاع مادی حاصل نمی شود یعنی شما نمی توانید طی یک قضیه استقراء فرایند نتایج استقراء را برای خدا بکار برید .

استقراء یکی از اقسام استدلال یا حجت است.استقراء در جایی است که ذهن از قضایای جزئی به نتیجه ای کلی می رسد؛ یعنی از جزئی به کلی می رود. مثلاً ما وارد روستایی می شویم و از چند نفر می پرسیم که چه دینی دارند؟آنها پاسخ می گویند که مسلمان هستند. سپس ما از مسلمان بودن چند نفر از اهالی روستا، نتیجه می گیریم که پس همه خانواده های روستا، مسلمانند.در اینجا ما با استدلال استقرائی، نتیجه گیری کرده ایم. یعنی از تعدادی نمونه های جزئی (مسلمان بودن چند نفر از اهالی روستا) نتیجه کلی گرفته ایم.(این که همه خانواده های روستا، مسلمانند.) استقراء بر دو قسم است:1)استقراء تام2)استقراء ناقص

استقراء تام
استقراء تام در جایی است که افراد مورد نظر، یعنی نمونه های جزئیی که می خواهیم از آن ها نتیجه گیری کنیم، به تعدادی باشند که بتوانیم همه آن ها را بررسی کنیم؛ یعنی افراد و نمونه ها، محصور و معدود باشند و هر یک جدا جدا مورد بررسی قرارگرفته باشند و پس از بررسی همه آن ها، حکم کلی صادر شود.این حکم کلی در مورد همه آن ها صادق است، زیرا تک تک آن ها مورد بررسی قرار گرفته و مشمول این حکم بوده اند. برای مثال، مدار تک تک
سیاره های منظومه شمسی را مشاهده می کنیم و می بینیم که مدارهای همگی شان بیضوی است. آن گاه، نتیجه می گیریم که همه سیارات منظومه شمسی دارای مدار بیضوی هستند. همان طور که ملاحظه می شود، این نتیجه گیری، بدیهی و کاملا صحیح می باشد.

استقراء ناقص
این استقراء، در صورتی است که همه افراد مورد نظر بررسی نشده باشند.به این صورت که ما در تعدادی از آنها صفتی معین بیابیم و سپس حکم کنیم که همه افراد آن موضوع دارای آن صفت هستند.مثالی که در آغاز زده شد، نمونه ای از استقراء ناقص بود. مثال دیگر اینکه:کشف می کنیم که علت سرما خوردگی و آبله،
ویروس است. سپس نتیجه بگیریم: بنابراین، علت همه بیماری ها ویروس می باشد. چنانکه معلوم است، این اسقراء به هیچ وجه درست نیست؛ زیرا بسیاری از بیماری ها علت های دیگری غیر از ویروس دارند.به همین سبب، در استدلال کردن، اسقراء ناقص به هیچ وجه اطمینان بخش نیست و استفاده از آن در استدلال، یکی از اقسام مغالطات به حساب می آید. از اقسام استقراء، تنها استقراء تام است که یقین آور است؛ زیرا همه افراد آن بررسی شده اند و حکمی که در آخر به صورت کلی بیان می شود حقیقتاً بر همه صادق است؛ در حالی که استقراء ناقص به هیچ وجه دلیل محکمی نیست، زیرا نمونه های دیگری هم هستند که بررسی نشده اند و به این دلیل نمی توان نتیجه کلی، یعنی صادق برهمه افراد گرفت.
جمله اخیر شما در باره خداوند تبدیل به استقراء ناقص می شود و هرگز قابل اطمینان نخواهد بود و علت اساسی آن هم همین است که ارتباط موجودیت جهان مادی با شئی فرا ناشناخته یا خدا که ناشناختگی آن نه از وجود اثرات آن و ندانستن چیستی و ماهیت خدا ، بلکه از تصور ذهنی ما در ایجاد یک فهم غیر قابل شناخت نشات می گیرد است .

ببینید اینجا پیش می اید که مختصر توضیح دهم که شناخت و استدلال انسانی چگونه است :
استدلال، پیچیده‌ترین عمل ذهن است و آن عبارت است از کشف قضایای مجهول به وسیلة قضایای معلوم؛ به عبارت دیگر، تنظیم و تألیف یک سلسله قضایا برای کشف قضیه‌ای مجهول را حجّت یا استدلال می‌گویند. در استدلال، ذهن بین چند قضیه یا حکم، ارتباطی دقیق و منظم برقرار می‌سازد تا از پیوند آن‌ها، نتیجه زاده شود و بدین ترتیب نسبتی مشکوک و مبهم به نسبتی یقینی تبدیل شود. پس استدلال بر خلاف شهود مستقیم(مانند شهودی که دربارة محسوسات و بدیهیات وجود دارد) عملی تدریجی و پیش‌رونده است.
وقتی ذهن از قضایای کلّی به نتایج جزئی می‌رسد و به عبارت مختصرتر از کلّی به جزئی می‌آید؛ آن را
قیاس می‌نامند.
وقتی در مسیری مخال مسیر قیاس حرکت می‌کند؛ یعنی از قضایای جزئی، به طریق تعمیم، به قضیه‌ی کلّی دست می‌یابد؛ یعنی از جزئی به کلّی می‌رود؛ آن را
استقرا می‌نامند.
بالاخره وقتی هم حکمی را که دربارة آن چیزی محقّق می‌داند، به چیز دیگری، که از جهتی با آن همانند است، سرایت می‌دهد؛ و در این صورت
تمثیل نامیده می‌شود.
جمله شما هیچ کدام از این موضوعات را برای خدا در بر نمی تواند بگیرد زیرا رابطه شئی بین نتایج و مفروضات که اساس استدلال است در مورد خدا مشخص و بدیهی نیست و خود یک سوال است .
راه‌های نقد استقرا
استدلالی که نتیجه‌اش از طریق تعمیم احکام امور جزئی به دست آمده باشد؛ از سه طریق قابل نقد است: الف) نشان دادن این که برخی از مقدماتی که در تعمیم به آن‌ها استناد شده، نادرست هستند؛ ب) نشان دادن این‌ که شواهد تعمیم استقرایی، نمونه‌های کافی یا متعارفی نیستند. ج) تردید در خود نتیجه و نشان دادن نادرستی آن.
تمثیل
یکی از اقسام
استدلال است. تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم یک امر به امر دیگر به دلیل وجود نوعی از مشابهت میان آنها. نتیجه استدلال تمثیلی، بر خلاف استدلال قیاسی از قطعیت برخوردار نیست؛ یعنی چنان نیست که اگر مقدمات استدلال صادق باشند، نتیجه استدلال نیز حتماً صادق باشد؛ از این رو، در صورت نمادین استدلال تمثیلی، نتیجه را همراه با لفظ «احتمالاً» ذکر می‌کنند.
از آنجا که خداوند توضیحی شما هیچ شباهتی هم به نوع یا انواع این جهانی ندارد استفاده از تمثیل و یا استقراء فقط یک مغلطه است.

قیاس یا قیاس منطقی یکی از مفاهیم
منطق است.
منظور از قیاس اینست که هر گاه دو یا چند فرض را درست و مطمئن بدانیم و رابطهٔ این فرض‌ها چنان باشد که بناچار از این فرض‌های صحیح، نتیجه‌ای منطقی به‌دست آید، این نتیجه را باید پذیرفت. اگر ما این نتیجهٔ منطقی یعنی همان گزاره را نپذیریم دچار
تناقض خواهیم شد.
به عبارت دیگر قیاس، گونه‌ای
برهان منطقی است که در آن از دست کم دو قضیه (فرض مقدماتی، پیش‌گزاره)، گُزاره‌ای (نتیجه) استنتاج می‌شود.
برای نمونه، وقتی بگوییم:
ماه سیاره است. (پیش‌گزارهٔ اول)
و هر سیاره می‌چرخد. (پیش‌گزارهٔ دوم)
پس بر پایهٔ قیاس:
ماه می‌چرخد. (گزاره)

بدیهی هم هست که خداوند توضیحی شما در قیاس با این جهانی هم نمی تواند باشد . پس جمله زیر شما هم فرض استقرائی بر پایه قیاس غلط است.
نقل از حسین م :
یعنی آیا کافی است مثلا بگوییم آیا آن چیز که میتواند بستر انتشار موج در خلأ شود وجود دارد؟ یا حتما باید پس از ادراک چیستی آن سراغ سؤال از وجود آن رفت؟

لازم است در خاتمه بر این مطلب شرح کاملی هم بدهم که اگر رابطه ای بین فرضها و نتایج دیده میشود اساسا بعلت ادراک انسانی است که در منطق ظهور می کند اما ادراک چیست ؟

در علم کلاسیک ادراک چنین است :
ادراک (perception) یعنی تعبیر و تفسیر احساس. ادراک عبارت است از فرایندهای میانجی که احساس مستقیما آنها را به راه می‌اندازد. نیاید ادراک را با احساس مخلوط کرد. احساس یعنی ورود اطلاعات حسی به
مراکز عصبی. اطلاعات حسی ممکن است مستیما به عضلات و غدد منتقل شود یا به طرف مراکز عالی کورتکس راه پیدا کند و اثر خود را تنها با تغییر دادن فعالیتی که در سطح کورتکس انجام می‌گیرد نشان دهد.اگر اطلاع جسمی مستقیما به عضلات و غدد منتقل شود، رفتار فرد تحت حاکمیت حس خواهد بود و با ادراک رابطه‌ای نخواهد داشت. اما اگر اطلاع حسی به مراکز عالی کرتکس انتقال یابد، ادراک وجود خواهد داشت و رفتار فرد تحت حاکمیت اطلاع حسی و فرایندهای قشر خارجی مخ خواهد بود.

در علم کوانتمی ادراک همان است که در مقاله زیرین به آن تحت نظر ذهن و فضای اجباری مادی مخ بر آن گفته ام .

احساس و ادراک
بنابراین آنچه را احساس می‌نامیم، عبارت است از فعالیت گیرنده‌های حسی ، همچنین فعالیتی که به دنبال فعالیت گیرنده‌های حسی در مسیرهای آورنده ایجاد می‌شود و تا مناطق حسی مربوط در کورتکس پستانداران یا نقاط مشابه دیگر در حیواناتی که کورتکس ندارد ادامه می یابد. ادراک عبارت است از فرایندهای میانجی که احساس مستقیما آنها را راه می‌اندازد. جایی که فرایند میانجی وجود ندارد، جایی که تفکر وجود ندارد، جایی که رفتار به صورت بازتاب انجام می‌گیرد، صحبت از ادراک نخواهد بود. اگر اطلاع حس مستقیما به عضلات یا غدد برود، مثلا نور مردمک را منقبض کند،
ترشی بزاق را به ترشح وا دارد اطلاع حسی و پاسخ واسطه وجود داشته باشد.یعنی تفکر وارد عمل شود، از ادراک صحبت خواهد شد. به عنوان مثال ، اگر پس از عرق کردن پنجره را باز کنیم یا پس از لرزیدن به دنبال لباس گرم برویم ادراک وجود خواهد داشت. در واقع احساس ، یک فرایند یک مرحله‌ای است. بدین ترتیب که اندام حسی تحریک می‌شود و احساس تولید می‌کند ادراک از توالی رویدادها تشکیل می‌شود. بدین ترتیب که با آغاز احساس اولین واکنش حرکتی را نشان می‌دهیم که به اطلاع حسیب اضافه می‌شود و به دنبال آن احتمالا یک سری واکنش‌های اکتشافی نسبتا سر می‌زند که با تشکیل ادراک پایان می پذیرد.

چگونه می‌توان ادراک را از احساس تمیز دارد؟
اغلب طوری از ادراک صحبت می‌شود که گویی احساس نوع ساده‌ای از ادراک است، یا اینکه ادراک یعنی شکلی از پیام حسی در کورتکس پیدا می‌کند. درست است که احساس را انتقال پیام عصبی به طرف کورتکس حسی نامیدیم، ادراک از آمیزش اصلاح حسی با مکانیزم تفکر بوجود می آید. بنابراین احساس و ادراک از نظر فیزیولوژی دو فرایند متفاوت هستند. با اطلاعات روان‌شناختی نیز می‌توان نشان داد که باید ادراک را رویدادی کاملا متفاوت از احساس در نظر گرفت.این است که یک تحرک حسی معین می‌تواند
ادراک‌های کاملا متفاوتی تولید کند و تحریک‌های حسی متفاوت می‌تواند به ادراک واحدی منجر شود. کلیه اطلاعات فیزیولوژیک نشان می‌دهد که یک تحرک معین همیشه فعالیت معینی در کورتکس حسی تولید می‌کند، اما واقعیت‌ها به طور آشکار ، نشان می‌دهند که همان تحریک الزاما ادراک معین به دنبال نمی‌آورد به عبارت دیگر یک تحریک معین می‌تواند ادراک‌های متفاوت ایجاد کند.

خطای ادراک
تجربه ثابت کرده ادراک ما کپیه ساده واقعیت نیست. زمانی که به ادراک ما با واقعیت تطبیق نمی‌کند، اصطلاحا می‌گوییم که به خطای ادراک گرفتار شده‌ایم. البته نباید خطای ادراک را با توهم اشتباه گرفت. توهم عبارت است ادراکی که موضوع مشخص ندارد و در اثر اختلات فردی آزمودنی بوجود می‌آید. این اختلالات ممکن است فیزیکی (مثلا مسمومیت) یا روانی (مثلا هذیان مزمن) توهم فقط به افراد بیمار دست می‌دهد. اما خطای ادراک در همه افراد یکسان است و همه مردم آن را تجربه کرده‌اند، حال آن که توهمات یکسان نیستند. یکسان بودن خطاهای ادراکی موجب شده است که ما بتوانیم آنها را بطور تجربی مطالعه کنیم حال آن که مطالعه تجربی توهمات امکان پذیر نشده است.
انواع مختلف خطاهای ادراکی
خطای مولر مولر - لایر
خطای مولر مولر - لایر ، نمونه‌ای از خطاهای ادراکی است. اگر طول دو خط B و A برابر باشد خط A را از هر دو طرف به دو نیم خط همگرا و خط B را از هر دو طرف به دو خط واگرا محدود کنیم، طول آنها متفاوت دیده خواهد شد.
خطای عمودی
خطای عمودی نمونه دیگری از خطاهای ادراکی است. منظور از خطای عمودی این است که در یک سطح عمودی خط مایل بلندتر از خط افقی هم طول خود به نظر می‌رسد. به عبارت دیگر اگر دو خط مساوی یکدیگر را قطع کنند، خط مایل بیشتر از اندازه واقعی خود تخمین زده می‌شود. هر اندازه خط مایل به خط عمود نزدیکتر باشد، به همان اندازه بیشتر از اندازه واقعی خود به نظر خواهد رسید. اگر دو خط یکسان باشد، خطی که دیگری را به دو قسمت تقسیم می‌کند، بزرگتر باشد به همان اندازه خطای ادراک بیشتر خواهد بود.
خطای بینایی- حرکتی
خطای بینایی- حرکتی نیز نمونه دیگری از خطاهای ادراکی است. این خطا نیز مثل خطاهای ادراکی دیگر نشان می‌دهد که آنچه را که ادراک می‌کنیم، همیشه با آنچه در مقابل ما قرار دارد، منطبق نیست. به عبارت دیگر ما می‌توانیم واقعیات فیزیکی را غیر از آنچه هست، ادراک کنیم. مثلا هر اندازه یک شی بزرگتر باشد، به همان اندازه انتظار داریم که سنگین‌تر باشد. اگر دو جسم از یک ماده معین ساخته شوند، اما اندازه‌های متفاوت داشته باشند، در اثر تضاد آنچه کوچکتر است سنگین‌تر به نظر می‌رسد. برای اثبات این قضیه می‌توانید دو ظرف ماست که یکی بزرگ و یکی کوچک است تهیه کنید.در هر دو ظرف مقدار مساوی مثلا 300 گرم آب بریزید. بعد از یک نفر بخواهید با هر یک از دو دست خود یکی از ظرف‌ها را از دسته بگیرد و همزمان بلند کند. خواهید دید که او ظرف کوچکتر را سنگین‌تر احساس می‌کند. ابتدا ظرف بزرگ در آزمودنی این انتظار را ایجاد می‌کند که سنگین‌تر باشد، اما چون آن دو برابرند، انتظار فرد برآورده نمی‌شود، ظرف کوچکتر به نظرش سنگین‌تر می‌آید. شاید روی همین اصل است گفته‌های بچه‌های خردسال خیلی در نظر ما مهم می‌کند، کوچکترین حرف نشنوی فرزندان ، باعث ناراحتی و عصبانیت والدین می‌شود.

This entry was posted on ۵:۲۰ . You can leave a response and follow any responses to this entry through the اشتراک در: نظرات پیام (Atom) .

0 نظرات